سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بیچاره آدم!

برای قرار هفتگی تمرین نقد و نگاه

تصاویر آغاز کننده فیلم، تداعی کننده تصاویر پایان دهنده "سرپیکو" هستند(دست کم این طور که من سرپیکو را به یاد می آورم). فیلم دیگری ساخته سیدنی لومت و بهره مند از یکی از به یادماندنی ترین نقش آفرینی های آل پاچینو. انگار جامعه دیگر آن پلیس خدمتگزارِ صادق را تمام و کمال قورت داده باشد؛ یا آن مامورِ حفظ قانون، با کشتی، از این سرزمین دور شده باشد؛ سگی که سرپرستی او را داشت باز ولگرد شده باشد و سطل زباله، تامین کننده غذا. آن مرد دیگر قانون گریز که نه، قانون شکن شده باشد (نقطه مقابل پاسداری از قانون که سرپیکو سعی در انجامش داشت). همان مرد، چون همان چهره را داریم: چهره فرانک سرپیکو در نخستین روزِ خدمت؛ بی آن موهای بلند و بی انبوهِ ریش؛ یک آل پاچینوی جوان. باز هم در اتومبیلی، همراه همدستانی، شبیه به صحنه آغازینِ سرپیکو، به قصدِ هجومی. بگوییم با اتحاد در مقصد و افتراق در مقصود. در هر دو فیلم، مردِ صاحبِ چهره آل پاچینو (سرپیکو و سانی)، با وجود داشتنِ همراهانی، به تنهایی با موقعیتی مواجه می شود که برنامه ریزی شده است اما خلافِ آن برنامه پیش می رود و به گرفتنِ تمامیِ داشته ها منجر می شود.. این تمام داشته ها، نه شاملِ فقط خواسته و خیال و آرزو و امید هستند که تا خودِ هویت را در بر می گیرند. او صاحبِ هستی می ماند اما با از دست دادنِ وجود! این جاست که مجموع این دو فیلم از دو انتقاد سیاسی – اجتماعی به پرچمِ آن دستمالِ سفید و آن کلمه "آتیکا" فراتر می روند و تبدیل می شوند به داستانِ تنهاییِ انسانِ در توهمِ اجتماعی بودن و گروه سازی های مدامش که فقط به قیمتِ از بین بردنِ انسانیت تمام می شوند و بس.

 

و چه اندازه آن نگاهِ وحشت زده سانی، که حتی در اوج نمایش خشم و لذت و تصمیم و هر چیزِ دیگر، خالی از این وحشت نمی شود، به انتقال این معنا کمک می کند، از همان لحظه پیاده شدن از همان اتومبیلِ پیوند دهنده این دو ساخته سیدنی لومت.

 

 

Dog day afternoon(Sidney Lumet)-1975

Serpico (Sidney Lumet)-1973


» نظر