من که کوچک بودم کوروساوا بزرگ بود، خیلی بزرگ.*اختلاف اندازه هم که زیاد شد خب ترس می سازد؛ و در برابر ترس های بزرگ هم آدمی زاد تا به امروز دو راهکار کارامد شناخته است: پرستش و گریز.من که کوچک بودم فیلم های کوروساوا(خلاصه می شدند به آشوب،یوجیمبو و سریر خون)پر بودند از مردمانی که شبیه ما لباس نمی پوشیدند، شبیه ما راه نمی رفتند،شبیه ما نمی نشستند، شبیه ما غذا نمی خوردند و شبیه ما نبودند. واکنش های درست تا امروز تعلیم شده به آدمی زاده در برابر ناشناخته هم که همان راهکارهای جواب گرفته برای کنار آمدن با اختلاف انداره است.
خب من دست و پای باز دوست داشتم و دارم هنوز و دیوارهای دو سوی صراط مستقیم برای دست های باز زیادی به هم نزدیکند، پس راه دوم.
بعدها بزرگ شدم**. آدم بزرگ هم بی برو برگرد باید تصمیم های وقتی که کوچک بود را باز از نظر بگذراند. چون بازبینی کار وقت گیری است، رسم فرزندان برجسته آدم شده است عکس کردن بی استثنای تمامیشان. امتیاز عدم برجستگی، داشتن وقت کافی برای بردن لذت بازبینی و تفاوت رفتار با تنوع تصمیمات است.ملاقات من و "ریش قرمز" در همین دوران بلند بازبینی رخ داد. همان بود که بود: بیگانگان کوروساوا اما در قابهای او، چیدمان او، سرعت از او گرفته و در تقسیمات او. از "ریش قرمز" به "آشوب"، از "آشوب" به "کاگه موشا" از آن به "در اعماق"، از این به "راشومون"، به "هفت سامورایی"،به "سریر خون"، به ... و بالاخره به "یوجیمبو"یی که خیال می کردم میشناختمش و اشتباه می کردم.من پیرمردان آویخته از درختان را نمی فهمیدم.
پشت صحنه یوجیمبو
______
*خواننده بداند و آگاه باشد که کوچکی این جانب از نوع قابل اندازه گیری در سیستم متریک آمده است و بزرگی ایشان از نوع غیر قابل اندازه گیری در این سیستم؛ وگرنه "من" که باشد که خود را در معیار واحد با کوروساوا قیاس کند!
**در همان سیستم متریک
کلمات کلیدی : آکیرا کوروساوا، تقویم دیواری، شهریور
»
نظر