sensei یعنی استاد
منتقدین صاحب نام می گویند مادادایو فیلم خوبی است چون پیرمردی قبل از مردن آن را درباره پیرمردی قبل از مردن ساخته و فیلم ساختن را کنار گذاشته است. من چون نه منتقد هستم و نه صاحب نام می توانم نظر دیگری داشته باشم و به همین دلیل که پیرمردی تلاش کرده است خودش را دوست داشته باشد و به دیگران هم تکلیف کند، از نظر مضمونی فیلم را نپسندم؛ به دلیل کش دار و ایستا و سخنرانی محور بودنِ حرکت، از نظر ساختاری نپسندمش؛ و به دلیل تعامل باورناپذیرِ جهانِ خیالیِ نویسنده در جهانِ واقعی که به عنوان قابِ وقوعِ خیالاتش انتخاب کرده با قهرمانش از جنبه ایدئولوژیک نپسندمش؛ و به دلیلِ پس زمینه نوستالژیک از کارنامه حرفه ایِ فیلمساز و خیره شدن ها و ستودن های قاب بندی ها در خدمت داستان های ساده ای که عمق از شیوه روایتی کارگردان(نه نویسنده-حتی در صورت یکی بودن) می گرفتند در ارتباط حسی با آن شکست بخورم. مختصر، من قادرم این آخرین اثر فیلمساز را نزول بدانم نه اوج؛ گیرم لذت های نقطه ای ببرم از پایان بندی، از گربه ای، از جمله ای، از قابی، از ایده ای ولی نه از madadayo (به معنی "هنوز نه") ای. من، به عنوان یک هوادارِ یک قهرمان شاید دوست تر داشتم او را بی وصیت نامه اش به خاک بسپارم تا بتوانم زیر خاک بودنش را از خاطر ببرم با یک abayo (به معنی تقریبی "میبینمت". اصطلاحی که فیلمِ یوجیمبو* را خاتمه می دهد، از زبانِ رونینی که دیگر یوجیمبو نیست و شهر و فیلم را ترک می کند).
Madadayo(Akira Kurosawa)-1993
__________
* به معنی "محافظ"؛ رونین ها برای تامین معیشت، به عنوان یوجیمبو به استخدامِ خانواده های غیر نظامی در می آمدند و خب، بیشتر آدمکشِ شخصی رئیس این خانواده ها بودند تا محافظ (به این دلیل ساده که سامورایی ها حق/اجازه کشتن داشتند.چیزی که خانواده های غیر نظامی از آن محروم بودند!)
کلمات کلیدی : دهه 1990،آکیرا کوروساوا
» نظر