una passeggiata
خدمت خواهران و برادران مهربان و نامهربانم عرض کنم که اگر روزی از روزها خاک یزد هم مثل خاک کیش و دبی و آنتالیا و کلی جاهای دیگر، آغوشش را به رویتان باز کرد و تشریف بردید و از لذت تماشای مسجد جامع آبی رنگ و بلند مناره یزد بهره مند شدید و بعد از بیرون آمدن وسوسه شدید در محله قدیمی و کاهگلی پهلوی مسجد قدمی بزنید و مثلا تاریخ تنفس کنید، به هیچ نیروی بازدارنده ای مجال عرض اندام ندهید و فورا پا به بازارچه ای که اولین نقطه این محله است بگذارید؛ اما،اگر گرسنه یت تشنه یا خسته بودید یا فقط پول توی جیبتان زیادی می کرد یا رفیقی داشتید جهت تحت تاثیر قرار دادن و خواستید در انتهای این راهروی چند قدمی در کافه ایران توقفی کنید، به ویژه اگر آب های آلوده به کاکائویی که معمولا کافی شاپهای مهربان اقسام شهرها سرو می کنند، تصویر آشنایتان از شکلات داغ است، این عنوان را در فهرست سفارشاتتان منظور کنید و از من می شنوید در پاسخ «با شکر شیرین کنم یا همون شیرینی شکلات کافیه؟»،گزینه دوم را انتخاب کنید و یک شکلات داغ واقعی را در کنار یک محله کاهگلی واقعی تجربه کنید.
کلمات کلیدی : رستوران، راهنمای سفر
» نظر