کودکانه
درباره سامورایی(ژان پیر ملویل) برای سه شنبه های تمرین نقد و نگاه
هر کودکی می تواند با "سامورایی" ارتباط برقرار کند. ارتباطی که الزاما حاصلش دوست داشتن نیست، اما دوست داشتن از نتایج بسیار محتمل آن است. فیلم به گونه ای طراحی شده که بیشترِ دریافتهای تماشاگر از آن دریافت های حواس است. طبیعتا بیش از هر چیز آن دو حسِ تحتِ اختیارِ سینما: بینایی و شنوایی. تماشاگر می تواند در داستان جذابیتی نبیند و حتی آن را دنبال نکند و فراموشش کند؛ مثلِ پرنده ی توی قفسِ توی اتاقِ جف که بی آگاهی از آن چه بر بیرون از اتاق می گذرد، از آن متاثر می شود( و بر آن تاثیر می گذارد) صرفا با حواس. آن همه سیاه و سفید و خاکستری و آبی و طلایی و کمرنگی که فقط لحظاتی به قرمز آلوده می شوند و چشم را به واکنش وا می دارند. آن همه سکوت که از کوچکترین صدایی هشدار می سازد و برایش واکنش می طلبد. آن همه در که بسته و باز می شوند و چیزهایی برای پنهان و آشکار کردن دارند و باید مدام در حالتِ آماده باش بود برای مواجهه با اسرارشان. آن چهره های بی روح و حرکاتِ مکانیکیشان و جملاتِ کوتاهِ صرفا خبررسانشان که از مرگ تنها نشانه ی زندگی را می سازند. آن سفر در لوکیشن های متعدد که متنوع نیستند و آرایششان یکی است و رفتن را بسیار از رسیدن دور نگه می دارند. شناختِ جهان پیش نیازِ درک هیچ کدام از این ها نیست. "سامورایی" جهانی می سازد و تماشاگر را به درونش می برد. انگار هر کودکِ بعد از تولدی که جهانِ من و شمای بزرگسال را لحظه به لحظه کشف و لمس و درک می کند، تماشاگرِ سامورایی، جهانِ فیلم را کشف و لمس و درک می کند. کودک باشد موفق تر هم هست چون جهان بینیِ از پیش آماده شده ای ندارد تا درگیرِ مطابقت دادن و رد و اثبات باشد و به یافتنِ تضادی، تناقضی سرخورده، مقاوم یا گریزان شود.
The Samurai/Le Samouraï(Jean-Pierre Melville)-1967
کلمات کلیدی : دهه 1960، ژان پیر ملویل
» نظر