سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فیلم

هرکسی(این همینجوری برای زیباسازی است و کیست که نداند بسیاری اهالی جهان گرفتارتر و بزرگ تر از آن هستند که در این نوشته جا بگیرند)چند تا صحنه فیلم هندی گوشه ای از ذهنش آرشیو کرده تا به وقت نیاز برای دست جمعی خندیدن به بلاهت این سینما از گنجه بیرون بیاورد و دل جماعتی را شاد کند. یکی از آن خوب خوبهایش که من برای هم نشین های خیلی ویژه کنار گذاشته ام و خوب بهش رسیدگی می کنم تا همیشه طراوت خودش را حفظ کند جایی است که دختر خانم دنیا ندیده و تقریبا غارنشین فیلم از آقا پسر جهان دیده و تحصیل کرده و انگلیسی گوی عاشقش قرار است رانندگی یاد بگیرد. ماشین قرمز؛ دختر قرمز؛پسر قرمز؛ لوکیشن جایی نزدیک قله کوهی با جاده پیچ در پیچ بر تنه! معلوم است دیگر: ماشین از ترمز خارج شده، دختر خانم و ذوق ماشین بازیش را می برد به سویی که قانون جاذبه امر می کند و جوان رشید دوان دوان به تعقیب بر می آید. دخترک جیغ کشان دستها و پاها را هی تکان می دهد و نام پسرک را فریاد می کشد و ماشینک هم آگاهانه همه پیچهای جاده را با مهارت طی می کند تا جوانک از بیراهه هی راه او را قطع کند. انگار ماشین رقیب عشقی باشد و دزد معشوق. عشق راستین تر پسر بالاخره جایی که نیروی شیطانی ماشین او را(همان خودروی قرمز رنگ پسرک را.یعنی از صنعت تشخیص بهره برده ام!!) از پیچیدنِ پیچ وا می دارد و میل به ورود به دره می کند، او را (پسر را.یعنی از هیچ صنعتی بهره نبرده ام) پیشتر به لب دره می رساند تا دست ها را باز کند و فداکارانه سر راه ماشین بایستد. هان؟ پسرک پیروز می شود و اتومبیل دیوانه ی سرکش را چون قهرمانان رودئو* رام می کند؟ من چرا باید گوشه ای از ذهنم از این صحنه پرستاری کنم اگر مخاطب پیش از روایت من به اوج و پایانش رسیده است؟ شاید چون پایان جور دیگری است و ناگهان پاهای در هوا معلق دخترک از بی هدف وول خوردن و پایل(پابند) را به صدایی درآوردن که موسیقی مجالِ شنیدنش را نمی دهد، منصرف می شوند و یا از هراس سقوط، یا از وحشتِ کشتنِ قهرمان این همه پیش از رسیدن به طول مناسب برای نمایش فیلم در سینما یا صرفا به فرمان فیلمنامه نویس دنبال زمین می گردند و روی ترمز فرود می آیند و همه قرمزهای توی صحنه را نجات می دهند.

نتیجه گیری اخلاقی این که تماشاگر در چنین فیلمی در جستجوی واقعیت نیست که از نیافتنش سرخورده شود. خواهنده ی معجزه نیست تا به یافتنش آسودگی را تجربه کند. هم بازیِ تصویر و تصور است بی هیچ تضمینی در دستاورد. 

Kurbaan(Deepak Bahry)-1991


» نظر