وبلاگ :
يادداشت
يادداشت :
در رثا و ثناي ‘
نظرات :
0
خصوصي ،
4
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
صبا
من از لينک هات رسيدم به چيزنا:))سايت خوبي تشکر.
پاسخ
نوش جون
+
زينب
بازم يادتون رفت تاييد کنيد نظرمو
پاسخ
يادم نرفت. نظرتون رو الان خوندم.
+
زينب
نميدونم ميشه اسمشو گذاشت دوست و آشنا يا نه فقط چند باري در مورد چند تا کتاب بحث کرديم، که البته رو امانت داري کتابايي که خودشون ترجمه کردن خيلي تاکيد داشتن. براي همين برام عجيب بود چنين اشتباهي ازشون سر بزنه.
واقعاً يکي از نگراني هاي من توي خوندن کتاب هاي ترجمه شده هميشه همين بوده که نکنه مترجم خودش رو نويسنده هم فرض کرده باشه و متن اصلي رو تغيير داده باشه، البته با وجود محدوديت هايي که ايران براي ترجمه و سانسور داره مترجم بيچاره تا يه حدي مجبوره اين کار رو بکنه ولي داستان نويسي يه چيز ديگه ست
من ميگم يا يه کارو نبايد کرد يا درست انجامش داد، يا نبايد کلاً کتاب خارجي ترجمه کرد يا بيخيال سانسور و داستان سازي شد.
مشکل اينه که اينجا همه ميخوان براي آدم تصميم بگيرن و بد و خوب رو بهمون نشون بدن غافل از اينکه بد و خوب تو نظر هر کي يه جوره
پاسخ
اين هم بهانه ديگه ايه. اين آفرينش مترجمين در همه جاي دنيا اتفاق ميفته و مثلا اون کتابهاي نويسنده هاي ژاپني که دوستان مترجم ما ترجمه انگليسيش رو ميخونن با کتاب اصلي متفاوته و چيزي که دست ما ميرسه دست سومه. اما اين چيزي که اينجا اتفاي افتاده به تمام معناي منطقي و رياضي "غلط" است و لا غير. +آقاي موسوي شما هم ويراستارشه نه مترجم. و اين غلط به دانش ايشون بر مي گرده نه صفت امانتداري که لابد در حد بضاعت ازش برخوردارن اگه ادعاش رو مي کنن.
+
زينب
فکر ميکردم جناب موسوي دقيق تر از اين حرفا باشه
به نظرم بهترين کار اينه که آدم خودش کارها رو انجام بده اينجوري خيالش کاملاً راحته، ولي متاسفانه يادگرفتن زبانهاي مختلف سخته
يه جا خوندم که نوشته بود ترجمه نوعي آفرينشه، پس شايد سليقه هم توي اين آفرينش دخيل باشه
پاسخ
پس شما آشنا دراومدي با اين اسامي؟… بله. آفرينش سي و سه دقيقه از هزار و نهصد و سي و سه!… دوستان مترجم آرتيست بهانه خوبي دارند براي بي حرمتي به متن اصلي. شاعرند و مثلا سکوت رو ترجمه مي کنن گفتگو و خب آدم بي روحيه شاعرانه و بي خبر از عاشقي آفتاب و مهتاب هم حقي ندارت براي خرده گرفتن که اندر خم بد کوچه تنگ و تاريه!…