یک نخل طلایی
ارسال شده در
94/6/4:: 11:4 عصر
توسط من
معجزه ی در میلان جاروهای رفتگران که وسیله ی سفر verso un regno dove buongiorno vuol dire veramente buongiorno*، کبوترِ سفیدِ برآورنده ی آرزوها، کودکِ ظاهر شده میانِ کَلَم ها که جز نیکی نمی داند و حتی محبوبِ شما، عشق (از هر نوعی که می شناسید)، هم نیست. معجزه، پیرمرد لاغرِ بادکنک فروشی است که به هوا می رود اگر همسایگان در دستش آجر، در جیبش سنگ و در دهانش نان نگذارند.
هوا سرد است و مردم برای گرم شدن زیر نورِ خورشید گرد می آیند!
Miracle at Milan/miracolo a Milano (Vittorio De Sica)-1951
_____
* جمله ای که در حالِ سفرِ شخصیتهای فیلم بر جارو و ترک زمین بر صفحه نوشته می شود درست پیش از "پایان". تقریبا یعنی "به سوی سرزمینی که در آن روز بخیر واقعا یعنی روز بخیر".
کلمات کلیدی : دهه 1950، ویتوریو دسیکا
» نظر